هزاران سال شاید بیشتر بیکار خوابیده
چه باید کرد فعلا بخت لاکردار خوابیده
دوباره مثل سابق ساعت قلابی بابا
سر سی ثانیه قبل از شروع کار خوابیده
سر سی ثانیه دیشب خدا از جای خود برخاست
و منکر شد که با افکار مورد دار خوابیده
و شیطان پشت آدم ایستاد و با اشاره گفت
همیشه یک حقیقت پشت هر انکار خوابیده
ببینم وقت دارم ساعتت چند است همسایه
شما نه آن یکی مال شما انگار خوابیده
برای ما که دائم آسمان صاف و زمین گرد است
زمان پیوسته روی ساعت تکرار خوابیده
و هرگز نیمه ای از نیمه ی دیگر نمی پرسد
چرا بین من و تو این همه دیوار خوابیده؟
چه شد که بچه های کوچه با هم آشتی کردند
به این زودی چطوری شر استکبار خوابیده؟!
چرا پیراهن مرد حسابی روی شلوار است
برای نا حسابی داخل شلوار خوابیده؟!
چرا فلفل خیار شور را حالی نمی سازد
که امثال تو در آب نمک بسیار خوابیده؟!
چرا از جوجه های آخر پاییز حرفی نیست
مگر آوای قار و قار و قار و قار خوابیده؟
چرا باید بترسد یا زبانش را نگه دارد
کسی که جوهرش در لوله خودکار خوابیده؟
نمی فهمم مگر در این ولایت قحطی جا هست
چرا مادر جوانت رفته روی دار خوابیده؟!
خیالت تخت باشد سرزمینم تخت دیگر مُرد
که خفته تخت روی تخت و زیرش مار خوابیده
شتر در خواب بیند نه بگو ما خواب می بینیم
که پیش چشم ما صدها شتر با بار خوابیده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر