تدبیرگرانِ بی تَدَبُر ای بی عملان شعار تا کِی؟
زیباییِ لحظه لحظه ها را مرگیدنِ بیشمار تا کِی؟
ای میز به ارث بُردگان از ایثارگرانِ برده از یاد
با خونِ سیاوُوشانِ دوران پیوسته پیِ قمار ، تا کِی؟
تا داس به دستتان رسیده از گَردنِ عشق خون چکیده
ای منزجرانِ از حقیقت از عاشقی انزجار تا کِی؟
در گَرد و غبارِ این پدیده رنگ از رخِ باغمان پریده_
در سینه ی او خزان چریده این دوره ی بی بهار تا کِی؟
ای زخمیِ چنگِ روزگاران ناکوک دلان و بیقراران
طاعون زدگانِ قد خمیده بر معجزه انتظار تا کِی؟
خون می چکد از قلم اگرچه بر دفترِ سینه سرخِ شاعر
ای دوست برای رویش اما تنها غزل و شعار بس نیست!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر