یه کمی از خودت بگو ایران
دردِ دِل کن،بزار سبک تَر شْی
گرچه رو نقشه گربه ای اما....
دشمنانِت میخوان که تو خر شْی
رو تَنِت جایِ زخمِ اسکندر
رو سَرِت سایهٔ عرب بوده
مغولا هم که جای خود دارند
روزِ روشن واسه تو شب بوده
این همه ظلم و دشمنی دیدی
همه رو پشتِ سر گذاشتی رفت
داشتی روزای خوبُ میدیدی
تا رسیدی به سالِ پنجا هفت
عده ای بی خِرَد،شکم ها سیر
زیرِ دلهایِشون خوشی زده بود
گوییا ملتی ز فرطِ خوشی
به سَرِش فکرِ خودکشی زده بود
چپگِرا و مجاهد و ملا
کشورُ برد سمت ویرونی
هر کسی هم که اعتراضی کرد
گشت سرکوب، یا که زندونی
مُردمو با دروغ خر کردند
اما وقتی که سفت شد جاشون
نه مغول نه عرب نه اسکندر
نرسیدن به گَردِ پاهاشون
واژه ها جاشونُ عوض کردند
کشورُ وحشتُ عذاب گرفت
دیو اسمِش فرشته شد اون روز
فاجعه اسمِ انقلاب گرفت!!
زنده شد راه و رسم اعراب و
مُرد رسم و رسومِ ایرانی
قتل و غارت رواج پیدا کرد
و نشد آب و برقِ مجانی
اما بازم با این همه سختی
ما به امّید، زنده میمونیم
ظالما هم همیشگی نیستن
وقتی تاریخُ خوب میخونیم
هر چقدرم هَرَس بشیم بازم
سبز میشیم و بیشتر میشیم
ما همه ریشَمون تو این خاکه
ریشه داریم،اگر چه بی ریشیم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر