Translate

۱۴۰۴ آبان ۲۸, چهارشنبه

محاکمه‌ی آسمانی

 

«پیامبر اکرم در روز قیامت!»

———-

آخرین پیغمبر روی  زمین 

احمد آن محبوبِ رب العالمین


آن که هر چه کرد، عذرش با خداست

چون مجاز است و به هر خبطی سزاست


 هر دم و همواره تکریمش کنن

روزی هفده بار تعظیمش کنند


آنکه در راه وصال و وایه ای

از خدا آورد هر شب آیه ای 


گرچه کودک‌همسری آیین اوست

اولین "شوگر مامی" در دین اوست


چون که تفسیرش ز زن شد فاحشه

از خدیجه‌، می رسد ‌بر عایشه 

[]


خواب دیدم در قیامت زنده است

گنده شیخی با عبایی ژنده ست 


با کتاب شعر خود سیصد ورق

گشته حاضر در عدالتگاه حق


گشت وجدان در شب سردرگمی

قاضیِ این دادگاهِ مردمی


اتّهام متّهم ناپاکی است 

آنکه از قربانیانش شاکی است!


گفت جرم اصلی از الله بود 

آنکه تنها مبدأ این راه بود


او  مرا اغفال کرد و خر شدم

ناگهان دیدم که پیغمبر شدم


گفت قاضی شاهدی داری سفیر؟

گفت پیغمبر: الاغ من، عفیر!


چون که بر آب و علف محتاج بود

مرکب من در شب معراج بود


قاطری که بر سرش عمامه داشت

جایگاهی در میان عامه داشت


او  فقط داند که در غار حرا

از خدا پرسیده ام آخر چرا 

سهمم از پیغمبری جرجیس شد؟

از ملائک قسمتم ابلیس شد؟


رفت در پشت تریبون  یک خری

تا کند تصدیقِ وی با عرعری


کوفت وجدان چکُّشی بر روی میز

گفت بس کن ای رسول هول و هیز! 


شاکی ات شیطان در اینجا حاضر است

از قضا این بار قاضی ناظر است!


صبر کن تا بشنوم حرف شهود

از مسیحی، مسلم و گبر و یهود


اینچنین شیطان سخن آغاز کرد

در حقیقت این گره را باز کرد


گفت: من گفتم حلال است ای  رسول؟

با عروس‌ات گر کنی قصد وصول؟


من به تو گفتم که از عالم سری، با رواج دین کودک همسری؟


من به تو گفتم که در راه خدا

خون بریزی، سر کنی  از تن جدا؟ 


من به تو گفتم بگو که مرتد است

هر که با من یا که با دینم بد است؟


من به تو گفتم  که در راه خوشی

مستحب است این همه آدمکشی؟


من به تو گفتم که در هر مایه ای

گفته ای بیتی، بخوانش آیه ای؟


من چه دانستم که برهان می شود

این کتاب شعر، قرآن می شود!


من چه دانستم که با قانون تو 

تشنه‌ی خون می‌شود همخون تو 


نور چشم جِنیان و اجنبی

من چه دانستم که می‌گردی نبی


مؤمنت را شاد با  غم کرده ای 

این جهان را چون جهنم کرده ای


بر جنایت هر‌که آرد  باوری

گشته در میدان تو جنگاوری


پیش تو من را چه باشد مهتری؟

من کم آوردم تو قطعا بهتری!


نیست کوته‌تر چو از دیوار من

‌کرده ای این سقف را آوار من.


گفت پیغمبر: خدا نِعْمَ الْوَكيل

بعد از این چیزی نگویم بی وکیل!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر