برای آزادی، شبکه مدافعین حقوق بشر در ایران
Translate
۱۴۰۴ آذر ۳, دوشنبه
ایران در آتش، مردم در سکوت
از غم مازندران ایرانمان در ماتم است
ماتم جنگل ز خشمِ پیروانِ خاتم است
جنگلی کز خشم کیهان جان به در بُردی، کنون
آتشی افتاده بر جانش ز خصمِ در جنون
هیرکانی یادگارِ روزگارِ باستان
میزبانی نیک بر قومی دلیر و راستان
سرزمینِ داستانهایی ز جنگِ خیر و شر
سرزمینِ پهلوانانی دلیر و چون گُهَر
استخوانش ز آتش ضحاک میسوزد ز هُرم
آسمان اشکی ندارد تا ببارد بهر ظلم
مردم این خاموشیِ جانسوز در کارِ ستم
نیست در رسم و مرامِ مردمانی از عجم
این چنین بی عزتی بر ما مباد ایرانیان
تا به کی تحقیر و ذلت از سرِ تورانیان
گوشِ دل بگشای چون خوانَد فریدونِ زمان
جان خود در راهِ میهن بایدت بس بی امان
رودها خشکیده و دریاچه ها شد چون کویر
جانِ فرزندانِ ما رفت و همه ملت اسیر
مادران در ماتمِ فرزند و مجنون شد پدر
دختران پرپر چو گل گشتند و در خون شد پسر
عزت ایرانیان شد ذلت از اهریمنان
غفلت این مردمان شد نعمتی بر حاکمان
کور گوئی گشته اند و کر شدند این مردمان
زورگوئی را نبینند نیست گوشی بر فغان
مرگ باشد بهتر از این نکبت و این زندگی
ننگ بر آن مردمِ خو کرده بر این بردگی
آن بقایی که تهی باشد ز عزت مردگیست
این خموشی ها ز ترس همچون به شیطان بندگیست
ننگ بر ایمان و دینی کاین چنین غفلت در اوست
مرگِ بد بر ملتِ بی عزت و همت نکوست
داغ فرزندی که امروزم گریبان گیر شد
دامنت فردا بگیرد گرچه اندک دیر شد
گر به ظالم سر فرود آری سوارت میشود
وحشتت منجر به قتل و ظلم و غارت میشود
این عبا پوش همچو امروعاس قرآن داردی برنیزه ها
یک دل و صد دلبرش باشد مثالِ هرزه ها
عِرقِ میهن گر نداری همتی کن بهر دین
دین چه کار آید گرت از کف رَوَد ایران زمین
خانه ویران شد تو مستِ حیله اهریمنی
جان ایران سوخت اما همچنان فکرِ تنی
یارب این خاک کهن با مردمانی این چنین
کی ببیند رنگِ آزادی ز قومِ ظالمین
بر دلِ این مردم رنجیده شوری کن به پا
بلکه برخیزند از این خواب و خموشیها ز جا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر