حکایت کنند در دیار پارس، شيوخِ ذره پروری بودندی که در سودای خلافت بر جهان، اتم را غنی کردندی و مردم را فقير.
یکی از آنان را پرسیدند که حکمت چیست؟
فرمود:
اَلمُلکُ یَبْقیٰ مَعَ الْاَتُمْ و لا یَبقیٰ مَعَ المَرْدُم
اتم را غنی کن که با عزم جنگ
جهان را کنی زیر و رو بی درنگ
کُنی بر ملوکِ زمان سروری
چو این ذره را بیشتر پروری
که صد لشکر از مردمِ گیج و گم
نباشد به جنگاوری چون اتم
مبادا توافق کنی با سران
سَرِ درصدی کمتر از دیگران
اورانیومِ خویش را کن غنی
به قدری که کل جهان را زنی
نمانَد کسی زنده جز نسل ما
که محکم شود ریشه و اصل ما
بخشکد اگر خاک از شخممان
چه بهتر که روُیَد فقط تخممان
ز شمعی که پیغمبر افروخته
چو پروانه شد اُمّتی سوخته
جهنم به پا کرد از آنچه نوشت
ولی کرد دنیای ما را بهشت
فراتر رویم آری از حدّمان
که آموخت این را به ما جَدّمان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر