تدبیرگرانِ بی تَدَبُر ای بی عملان شعار تا کِی؟
زیباییِ لحظه لحظه ها را مرگیدنِ بیشمار تا کِی؟
ای میز به ارث بُردگان از ایثارگرانِ برده از یاد
با خونِ سیاوُوشانِ دوران پیوسته پیِ قمار ، تا کِی؟
تهران، خیابانِ فُلان، دکتر فلاناتی
یک مرکزِ درمانِ شیکِ بیملاقاتی
از دکتر و جاروکش و چاییبیاورها
تا منشی و مستخدمش از دم کراواتی
تا من که اینجا آمدم با این سر و وضعم
جوری نگاهت میکنند انگار الواتی!
از بس نیامدی و بدون تو عید شد
تقویم هم از آمدنت ناامید شد
سهکس را شنیدم اگر ناسزا
به ایشان بگویی نباشد خطا
یکی شیخِ حیلتگرِ حقهباز
که بر مالِ وقف است دستش دراز
شده شهرهٔ خلق، مکاریاش
از آن شهرهتر هم زمینخواریاش
به هرگوشهای نقشی از گند اوست
به هر تپهای ردِ فرزند اوست
از آخرین روزهای شهریور، خون به جای برگ ریخت🖤
از آخرین روزهای شهریور،
نه برگ، که خون از درخت افتاد.
نه باد، که باتوم در خیابان پیچید.
نه پاییز، که فرمان مرگ صادر شد.
پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوّتش گم شد
این مَثَل شد قدیمی و مَثَلی
تازه وِردِ زبان مردم شد:
پسرِ نازِ خسرو آواز
ناخَلَف جذب حوزهی قُم شد!
میون کوچههایی که غریبهن
به یاد خونهی بر باد رفته
در آغوشم بگیر و قایمم کن
دلم بدجور از این دنیا گرفته
زهی بر خداوند آخوندکان
خداوند نیرنگ و زجر و زیان
خدایی که ویرانگر زندگیست
خدایی که از مهربانی تهیست
بَستی از تریاکِ کرمان بر سر وافور شد
سدعلی کامی گرفت و ناگهان کیفور شد
با این همه وزیر، به دلقک نیاز نیست
تا چوبپنبه هست به سمعک نیاز نیست