این عنصرِ کثیفِ لجوجِ سیاهفکر
این موذیِ مدرّسِ علمِ مُزَوِّری
چرکینعمامه، وصلهقبا، پارهشبکلاه
اُشتُرقَواره، خیرهنگه، چهرهقنبری
«پیامبر اکرم در روز قیامت!»
———-
آخرین پیغمبر روی زمین
احمد آن محبوبِ رب العالمین
آن که هر چه کرد، عذرش با خداست
چون مجاز است و به هر خبطی سزاست
کدام آبان؟
کدام آبان؟ همان آبان خونین
که خونها کم بهاتر شد ز بنزین
*
همان آبان که آقا داد فرمان
به قلع و قمع طفلان، نوجوانان
حکایت کنند قوم مغول که به وحشیگری و خونریزی شُهره بودند، چون کیشی ستیزه خوتر از خویش دیدند، مات شدند و بدان گرویدند.
از ایشان پرسیدند
حکمت اسلام آوردنِ غازان خان چه بود؟
گفتند:
مرغِ این دین را سیاست، غاز کرد
چون که با نام خدا آغاز کرد!
جنگ و خون ریزی میان نوع انسان تا به کی؟
چشم ها وحشت زده، مردم هراسان، تا به کی؟
هر طرف دنیا پر از درگیری و آدمکشی ست
در لوای دین، سیاست یا که ایمان، تا به کی؟
معجزه عیسی عصای موسی
سیاست حکومت ها قانون مافیا
پرستش خدایان غروب بت ها
پیامبران عدالت بریدن سرها
سیاستمداران در لباس فرشته ها
سیستم فاسد جهان در تصرف گی ها
سقوط انسانیت حقیقت افشا
«درخواستِ
ویرایش یک دعا پس از چندین سال
از خداوند!»
(با ذکرشرّی از برادران_لاریجانی
رفسنجانی ، ... و شمخانی )
ده سال گذشت از این دعا میدانی!؟
گر باز نویسمش، خدا! ، میخوانی!؟ :
هزاران سال شاید بیشتر بیکار خوابیده
چه باید کرد فعلا بخت لاکردار خوابیده
دوباره مثل سابق ساعت قلابی بابا
سر سی ثانیه قبل از شروع کار خوابیده
مرا در اوّل بازار دیدی
زمانی که چغندر می خریدی
نپرسیدم چه چیزی خورده ای که
به بی شرمی بیش از حد رسیدی
شبیه برّه و بزغاله هامان
کنار جانورها می چریدی
دنیای زودباور، دنیای پردهپوشی
مطلوب: زهد ورزی! مغلوب: بادهنوشی!
دنیای ننگ و دزدی، مزدور و نان به مزدی
بازارِ بردگی داغ با شغلِ دینفروشی
حکایت کنند در دیار پارس، شيوخِ ذره پروری بودندی که در سودای خلافت بر جهان، اتم را غنی کردندی و مردم را فقير.
یکی از آنان را پرسیدند که حکمت چیست؟
فرمود:
پیرمردی حریص، بَهرِ مراد
دختر خویش را به ملا داد
شیخ دستی کشید بر سرِ زن
رفت آنگه پیِ برادر زن
بُرد او را به حجله گاهِ عروس
تا صدای اذان و بانگ خروس